نوعی خاک از اقسام خاک رس که بیشتر آن از کائولینیت تشکیل یافته و چون خوب قالب گیری می شود و با پخته شدن در آتش سفید می شود، برای ساختن ظروف به کار می رود
نوعی خاک از اقسام خاک رس که بیشتر آن از کائولینیت تشکیل یافته و چون خوب قالب گیری می شود و با پخته شدن در آتش سفید می شود، برای ساختن ظروف به کار می رود
ریزندۀ خاک، مرادف خاک انداز، بمعنی اول سوراخ دیوار قلعه که برای دفع دشمنان سازند، (آنندراج) : شد از برج تا خاکریز حصار ز هندی چو گشتی بقیر استوار، عبدالقادر تونی (از آنندراج)، زحل کرده در خاکریزش نگاه ز خورشیدش افتاد از سر کلاه، قاسم گنابادی (از آنندراج)، ، جائی که خاکروبه اندازند: مقامی نیست غمهای جهان را جز دل خصمش که کرد از خاکریز شهر چون جائی شود ویران، ؟ (از آنندراج)، - خاکریز خندق، طرف برجستۀ خندق که خاکهای برکندۀ از خندق را در آن گرد کرده اند، آن سوی خندق که خاک کنده بدانجا برهم انباشته شود، - خاک ریز کردن دروازه، از درون سوی انباشتن آن بخاک بسیار
ریزندۀ خاک، مرادف خاک انداز، بمعنی اول سوراخ دیوار قلعه که برای دفع دشمنان سازند، (آنندراج) : شد از برج تا خاکریز حصار ز هندی چو گشتی بقیر استوار، عبدالقادر تونی (از آنندراج)، زحل کرده در خاکریزش نگاه ز خورشیدش افتاد از سر کلاه، قاسم گنابادی (از آنندراج)، ، جائی که خاکروبه اندازند: مقامی نیست غمهای جهان را جز دل خصمش که کرد از خاکریز شهر چون جائی شود ویران، ؟ (از آنندراج)، - خاکریز خندق، طرف برجستۀ خندق که خاکهای برکندۀ از خندق را در آن گرد کرده اند، آن سوی خندق که خاک کنده بدانجا برهم انباشته شود، - خاک ریز کردن دروازه، از درون سوی انباشتن آن بخاک بسیار
عمل خاک بیختن، عملی که خاکبیز می کند تا زر بدست آرد یا آنکه از خاک بیختن سودی برد: خاک بیزی کن که من هم خاکبیزی کرده ام تا ز خاک این مایه گنج شایگان آورده ام، خاقانی، ترا گفتند از این بازار بگذر خاکبیزی کن، خاقانی، هر زری کز خاکبیزی یافتم بر سر این خاکدان خواهم فشاند، خاقانی، ز دریای او آب ریزی کنند بر آن گنجدان خاک بیزی کنند، نظامی، ، کنایه از سفر و مسافرت و عزیمت باشد، (آنندراج)
عمل خاک بیختن، عملی که خاکبیز می کند تا زر بدست آرد یا آنکه از خاک بیختن سودی برد: خاک بیزی کن که من هم خاکبیزی کرده ام تا ز خاک این مایه گنج شایگان آورده ام، خاقانی، ترا گفتند از این بازار بگذر خاکبیزی کن، خاقانی، هر زری کز خاکبیزی یافتم بر سر این خاکدان خواهم فشاند، خاقانی، ز دریای او آب ریزی کنند بر آن گنجدان خاک بیزی کنند، نظامی، ، کنایه از سفر و مسافرت و عزیمت باشد، (آنندراج)
دهی است از دهستان افشار بخش اسدآباد شهرستان همدان، واقع در 3 هزارگزی باختر قصبۀ اسدآباد و کنار راه فرعی اسدآباد به آجین، ناحیه ای است جلگه ای و سردسیر و مالاریائی دارای 2246 تن سکنه که مذهبشان شیعه و زبانشان ترکی و فارسی است آب آنجا از سه رشته قنات و رودخانه شهاب لوجین میباشد، محصولاتش غلات و انگور و لبنیات و صیفی و شغل اهالی زراعت و گله داری میباشد، صنایع دستی زنان قالی بافی و راه اتومبیل رو است این ناحیه یک دبستان و 12 باب دکان دارد، قالیچه های بافت این ده در بخش اسدآباد بخوبی مشهور است و تپه مصنوعی از آثار ابنیۀ قدیمیه نیز در آنجا وجود دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از دهستان افشار بخش اسدآباد شهرستان همدان، واقع در 3 هزارگزی باختر قصبۀ اسدآباد و کنار راه فرعی اسدآباد به آجین، ناحیه ای است جلگه ای و سردسیر و مالاریائی دارای 2246 تن سکنه که مذهبشان شیعه و زبانشان ترکی و فارسی است آب آنجا از سه رشته قنات و رودخانه شهاب لوجین میباشد، محصولاتش غلات و انگور و لبنیات و صیفی و شغل اهالی زراعت و گله داری میباشد، صنایع دستی زنان قالی بافی و راه اتومبیل رو است این ناحیه یک دبستان و 12 باب دکان دارد، قالیچه های بافت این ده در بخش اسدآباد بخوبی مشهور است و تپه مصنوعی از آثار ابنیۀ قدیمیه نیز در آنجا وجود دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از دهستان حسین آباد بخش حومه شهرستان سنندج، واقع در 32 هزارگزی شمال باختری سنندج و 12 هزارگزی دوویسه، ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای سردسیر دارای 40 تن سکنه که مذهبشان سنی و زبانشان کردی است، آب آنجا از رودخانه و چشمه سار و محصولش غلات و حبوبات و لبنیات است، شغل اهالی زراعت و راه مالرو میباشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از دهستان حسین آباد بخش حومه شهرستان سنندج، واقع در 32 هزارگزی شمال باختری سنندج و 12 هزارگزی دوویسه، ناحیه ای است کوهستانی با آب و هوای سردسیر دارای 40 تن سکنه که مذهبشان سنی و زبانشان کردی است، آب آنجا از رودخانه و چشمه سار و محصولش غلات و حبوبات و لبنیات است، شغل اهالی زراعت و راه مالرو میباشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)